نمایش جزئیات
امر به معروف و نهی از منکر
دسته بندی: مجمع رهروان
امر به معروف و نهی از منکر در نهج البلاغه - نسخه متنی
سید علیرضا حجازی
| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
مقدمه
امر به معروف و نهي از منكر: واداشتن به نيكي و بازداشتن از بدي. مراد فقها از امر و نهي، مطلق بر انگيختن بر انجام دادن يا ترك چيزي است؛ خواه به گفتار يا كردار.[1] و منظور از معروف و منكر، هر كار پسنديده و ناپسند از نظر عقل و شرع است، اعم از واجب و مستحب، حرام و مكروه.[2]
به مباحث كلي آن در سه محور اشاره ميشود:
الف) حكم تكليفي: امر به معروف و نهي از منكر در واجبات و محرمات، واجب و در مستحبات و مكروهات، مستحب است.[3] وجوب و استحباب آن توصلي است.[4] ولي كفايي يا عيني بودن آن مورد اختلاف فقهاست.[5]
ب) شرايط امر به معروف و نهي از منكر:
1. آگاهي و شناخت امركننده و باز دارنده درباره معروف و منكر؛
2. احتمال تأثير امر و نهي بر تارك معروف و عامل منكر؛
3. اصرار فاعل بر استمرار ترك و واجب يا فعل حرام؛
4. نبود مفسده و زيان براي آمر و ناهي يا يكي از مسلمانان .[6]
در صورت شك در تحقق يكي از شرايط ياد شده، امر به معروف و نهي از منكر واجب نخواهد بود.[7]
ج) مراتب امر به معروف و نهي از منكر:
1. انكار به قلب با اعراض و ابراز ناخشنودي از عمل؛
2. انكار به زبان؛
3. انكار به دست.
در مراتب امر به معروف و نهي از منكر بايد بترتيب و بتدريج از مرتب? ملايم و سادهتر به مرتب? شديدتر پيش رفت؛ از اين رو، اگر با زبان ميتوان منكر را بازداشت، با دست جايز نيست.[8] چنانچه آمر و ناهي در جلوگيري از منكر از حد لازم و ضروري تجاوز كند و منجر به زيان و خسارت شود ضامن است.[9] اگر نهي از منكر منوط به قتل يا ايراد جرح باشد، بنابر مشهور، متوقف بر اذن امام يا مأذون از سوي اوست.[10] بيشترين و بهترين تأثيرگذاري و از بزرگترين افراد امر به معروف و نهي از منكر، كردار و رفتار پيشوايان دين است كه خودشان، لباس معروف را به تن كنند و جام? منكر را بيرون آورند و با گفتار و كردار خويش، ديگران را تشويق كنند.[11]
نظر امير مؤمنان علي عليهالسلام
در نهجالبلاغه شرايط و درجات امر به معروف و نهي از منكر و همچنين آفات ترك آن بوضوح و با بيان رسا و شيوا آمده است.[12] يكي از مصاديق بارز و اعلاي آمر به معروف و ناهي از منكر، وجود با بركت و مقدس مولي الموحدين اميرالمؤمنين عليهالسلام است كه فرموده: من خود قبل از ديگران و بيش از ديگران به اين دو واجب الهي همت ميگمارم، آنگاه ديگران را به آن فرا ميخوانم. اكنون سخنان آن حضرت را رد نهجالبلاغه مرور ميكنم.
ارزش و ويژگي امر به معروف و نهي از منكر
الف) ارزش امر به معروف و نهي از منكر در مقايسه با ارزشهاي ديگر: « و هم? كارهاي نيك و جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهي از منكر چون دميدني است به درياي پرموج پهناور و همانا امر به معروف و نهي از منكر نه اجلي را نزديك كنند و نه از مقدار روزي بكاهند و از تمامي ارزشها برتر، شعار عدالتخواهي است روياروي حاكمي ستمگر».[13]
ب) امر به معروف و نهي از منكر، دو خصلت و صفت الهي: «و ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لخلقان من خلق الله سبحانه».[14]
ج) جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در عناصر ايمان: « ايمان بر چهار پايه استوار است؛ بر شكيبايي و يقين و عدل و جهاد.... و جهاد بر چهار شعبه است؛ امر به معروف و نهي از منكر و پايداري در پيكار با دشمنان و دشمني با فاسقان. هر كه به معروف امر كند پشت مؤمنان را استوار داشت هر كه از منكر نهي كند، بيني منافقان را به خاك ماليد».[15]
شرايط امر به معروف و نهي از منکر
الف) بينش صحيح
«و زود باشد که پس از من بر شما روزگاري آيد که چيزي از حق پنهانتر نباشد ... و در شهرها چيزي از معروف ناشناختهتر نباشد و شناختهتر از منكر، حاملان كتاب خدا را واگذارند... پس در ميانشان از قرآن جز نامي نماند نشناسند جز خطّ و نوشت? آن...».[16]
ب) هماهنگي حرف و عمل
«و ديگران را از منكر باز داريد و خود نيز از آن دوري كنيد؛ چرا كه به بازايستادن پيش از بازداشتن مأموريد».[17]
«لعنت خدا بر كساني باد كه به معروف امر ميكنند، اما خود ترك ميكنند و منكر را نهي ميكنند و خود آن را به جا ميآورند».[18]
«اي مردم! به خدا من شما را به طاعتي بر نميانگيزم، جز آنكه خود پيش از شما به گزاردن آن برميخيزم، و شما را از معصيتي باز نميدارم، جز آن كه خود پيش از شما آن را فرو ميگذارم».[19]
« ] و خداوند را بندگاني است كه [ به قسط و عدالت فرمان ميدهند و خود نيز بدان پايبندند و از كار زشت باز ميدارند و خود از زشتي بركنارند».[20]
ج) جوناپذيري
«و به كار نيك امر كن و خود را در شمار نيكوكاران در آر و به دست و زبان كار ناپسند را زشت شمار و از آن كه كار ناپسند كند با كوشش خود را دور بدار و در راه خدا بكوش، چنانكه شايد، و از سرزنش ملامتكرانت بيمي نيابد».[21]
فلسف? امر به معروف و نهي از منكر
« خداوند امر به معروف را براي اصلاح كار همگان و نهي از منكر را براي باز داشتن بيخردان واجب گردانيد».[22]
درجات و مراحل امر به معروف و نهي از منكر
انكار به قلب و انكار به زبان و انكار به دست، هر كدام مرحلهاي از نهي از منكر محسوب ميشود. « اي مومنان! آن كه بيند ستمي ميرانند يا مردم را به منكري ميخوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده و آن كه را به زبان انكار كرد، مزد يافت و از آن كه به دل انكار كرد برتر است و آن كه با شمشير به آنكار برخاست تا كلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست شود، او كسي است كه راه رستگاري را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش تافت.[23] «و به دست و زبان كار ناپسند را زشت شمار و از آنكه كار ناپسند كند با كوشش خود را دور بدار. در راه خدا بكوش، چنانكه شايد».[24]
«از مردمان كسي است كه كار زشت را ناپسند ميشمارد و به دست و زبان و دل خود آن را خوش نميدارد چنين كس خصلتهاي نيك را به كمال رسانده و از آنان كسي است كه به زبان و دل خود انكار كند و دست به كار نبرد، چنين كس دو خصلت از خصلتهاي نيك را گرفته و خصلتي را تباه ساخته است، و از آنان كسي است كه منكر را به دل زشت ميدارد و به دست و زبان خود بر آن انكار نيارد... »[25]
آفات ترك امر به معروف و نهي از منكر
الف) سلط? بدان و اشرار
« امر به معروف و نهي از منكر را وا مگذاريد كه بدترين شما، حكمراني شما را بر دست گيرد! آنگاه دعا كنيد و از شما نپذيرند...».[26]
ب) سقوط و انحطاط اجتماعي
«فساد آشكار شد، نه كار زشت را دگرگون كنندهاي مانده است و نه نافرماني و معصيت را بازدارندهاي. با چنين دستاويزي ميخواهيد در دار قدس خدا مجاور او شويد؟! و نزد وي از گراميترين دوستانش گرديد؟ هرگز! با خدا و بهشت او فسوس نتوان كرد، خشنودي او را جز به طاعت به دست نتوان آورد. لعنت خدا بر آنان كه به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند و از منكر بازدارند و خود آن را به جا آرند».[27]
ج) لعن خداوند بر مردم قرون گذشته
«همانا خداوند سبحان مردم قرون گذشته را كه سرگذشتشان را فرا روي داريد، مورد لعن قرار نداد مگر به اين دليل كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند، پس خداوند بر بر سفيهان و سبك سرانشان به سبب ارتكاب گناهان و نيز بر افراد حليم و خويشتندارشان براي جلوگيري نكردن لعنت فرستاده است.»[28]
د) نفي هويت و حيات انساني
«و از آنان كسي است كه منكر را باز ندارد به دست و دل و زبان، چنين كس مرده اي است ميان زندگان».[29] «نخست درجه از جهاد كه از آن باز ميمانيد، جهاد با دستهايتان بود، پس جهاد با زبان، سپس جهاد با دلهاتان، و آنكه به دل كار نيكي را نستايد و كار زشت او را ناخوش نيايد، طبيعتش دگرگون شود مسخ و واژگونه گردد، چنانكه پستي وي بلند شود وبلندياش سرنگون». [30]
[1] ـ مهذب سبزواري، ج15، ص153، فرهنگ معين، ج1، ص351.
[2] ـ جواهر الكلام، ج21، ص356؛ فقه الامام الجعفر الصادق(ع)، ج2، ص283.
[3] ـ جواهر، ج21، ص363؛ مجمع الفائدة و البرهان، ج7، ص529.
[4] ـ توضيح المسائل مراجع مسأله 2790.
[5] ـ جواهر، ج21، ص359؛ تحريرالوسيله، ج1،ص425.
[6] ـ جواهر، ج21، ص366، منهاج خويي، ج1، ص351.
[7] ـ مهذب سبزواري، ج15، ص150.
[8] ـ جواهر، ج21، ص373-374.
[9] ـ تحرير الوسيله، ج1، ص480.
[10] ـ جواهر، ج21، ص383، تذكره، ج9، ص444.
[11] ـ جواهر، ج21، ص382؛ تحريرالوسيله، ج1، ص442.
[12] ـ نهجالبلاغه، حكمت374.
[13] ـ نهجالبلاغه، حكمت374.
[14] ـ همان، خطبه156.
[15] ـ همان، حكمت 31.
[16] ـ همان، خطبه147.
[17] ـ همان، خطبه 105.
[18] ـ همان خطبه129.
[19] ـ همان، خطبه 175.
[20] ـ همان، خطبه 222.
[21] ـ همان، نامه 31.
[22] ـ همان، حكمت 252.
[23] ـ همان، حكمت، 373.
[24] ـ همان، نامه 31.
[25] همان، حكمت، 374.
[26] همان، نامه47.
[27] ـ همان، خطب? 129.
[28] ـ همان، خطبه192.
[29] ـ همان، حكمت، 374.
[30] ـ همان، حكمت، 375.