تاریخ ایجاد: 1402/08/13

نمایش جزئیات

امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر

دسته بندی: مجمع رهروان

اَمر به مَعروف و نَهی اَز مُنکَر دو واجب از فروع دین هستند. امر به معروف دعوت کردن کسی که عمل واجبی را ترک کرده به انجام آن و نهی از منکر تلاش برای جلوگیری از انجام کار حرام توسط فرد گناهکار است.

از نظر فقهی امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که نسبت به معروف و منکر آگاهی داشته و احتمال تأثیرگذاری نیز بدهد. شرایط دیگری نیز برای وجوب آن گفته‌اند.

جایگاه

در قرآن بارها از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه‌ای ویژه برای امت پیامبر(ص)، یاد شده و گاه در کنار باورهایی چون ایمان به خدا و معاد یا اعمالی چون نماز و زکات آمده است.[1] در کتاب‌های آیات الاحکام، به خصوص از آن جهت که این کتاب‌ها بر اساس ابواب موضوعی ترتیب یافته‌اند، معمولاً می‌توان بابی کم‌حجم با عنوان «امر به معروف» در آنها یافت که به بررسی آیات یاد شده اختصاص یافته است.[2]

وظیفه‌ای فردی یا اجتماعی

در طول تاریخ فقه اسلامی، می‌توان به عنوان یک رویۀ عام ملاحظه کرد که میان جایگاه امر به معروف و دیدگاه سیاسی مذاهب رابطه‌ای مستقیم وجود داشته، و نحوه گسترش مباحث امر به معروف با مواضع سیاسی آن مذهب متناسب بوده است. بی تردید امر به معروف و نهی از منکر بدون وجود شخص یا اشخاص «امر شونده» یا «نهی شونده» تحقق نخواهد یافت و بدین ترتیب، عمل امر به معروف و نهی از منکر، از حوزۀ حقوق و اختیارات فردی شخص امرکننده یا نهی کننده فراتر رفته، با حقوق دیگر افراد اجتماع ارتباط می‌یابد.[3]

اگر شخص امر شونده یا نهی شونده با گشاده رویی امر و نهی را پذیرا گردد، تعارضی در جامعه پدید نمی‌آید، اما این حالتی نیست که همواره وقوع آن قابل انتظار باشد. همچنین زمانی که این فعالیت فردی و دعوت افراد دیگر جامعه به تغییری در روش زندگی خود، با سیاست‌های دستگاه حاکم در تعارض باشد، حتی توافق امر کننده و امر شونده نیز به معنای پذیرش این فعالیت در سطح جامعه نیست.[4]

در طول تاریخ فقه، اصطکاک فعالیت آمران و ناهیان با حقوق افراد امر شونده و نهی شونده و نیز با حوزۀ وظایف و اختیارات حکومت، موجب شده است تا مذاهب گوناگون، هر یک بر پایۀ نگرش سیاسی خاص خود، به بررسی ویژگی‌های امر به معروف و نهی از منکر مشروع بپردازند و حوزه عمل آن را از دامنه‌ای مطلق، به دامنه‌ای مقید، بکشانند.[5]

جایگاه موضوع نزد شیعه

در یادکرد مشهور از «فروع دین» نزد امامیه، امر به معروف و نهی از منکر، ردیف هفتم و هشتم از فروع دهگانۀ دین را به خود اختصاص داده است. بر پایۀ بخش بندی سنتی فقه اسلامی که هر یک از بخش‌های اصلی دانش فقه عنوان یک «کتاب» یافته است، در برخی از منابع فقه امامیه، امر به معروف و نهی از منکر عنوان کتابی مستقل یافته و در جایگاهی پس از کتاب «جهاد»، نقطۀ پایانی بر مباحث عبادات شمرده شده است. همین ویژگی، یعنی جای گرفتن امر به معروف و نهی از منکر در شمار عبادات، و قرار گرفتن آن در کنار جهاد، شاخصی آشکار است که نشان می‌دهد امر به معروف از دیدگاه فقها، در ردیف یکی از عبادات جای گرفته، و البته همچون جهاد، عبادتی با تأثیر اجتماعی تلقی شده است.[6] در بررسی آثار فقهی امامیه در سده‌های 3 و 4ق /9 و 10م باید یادآور شد که در طیفی از نوشته‌های فقهی - روایی این عصر، مانند «کتب» حسین بن سعید اهوازی[7] و مجموعۀ آثار فقهی ابن بابویه و نیز در آثار فقیهان اهل اجتهاد مانند تهذیب الشیعۀ ابن جنید اسکافی[8]، بخشی به امر به معروف اختصاص داده نشده است. در مقابل باید به آثاری چون الکافی کلینی[9]و فقه الرضا(ع)[10] اشاره کرد که منبع نخست به عنوان بخشی از کتاب الجهاد، و منبع دوم به عنوان ملحقات اخلاقی در پایان کتاب به موضوع امر به معروف پرداخته‌اند.

شیخ مفید با در نظر داشتن شرایط در عصر غیبت، مسألۀ امر به معروف و نهی از منکر را با موضوعی حکومتی چون اقامۀ حدود به مقایسه نهاده است. وی در کتاب فقهی خود المقنعه بابی را به عنوان ملحقی بر کتاب الحدود، با عنوان «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود» گشوده که با وجود اختصار، از مهم‌ترین بخشهای کتاب او به شمار آمده، و مضامینی اساسی حاکی از اندیشه سیاسی و اجتماعی وی را دربرگرفته است.[11]

سید مرتضی در رساله‌ای مربوط به محدودۀ همکاری با حاکمان، پذیرش مناصبی را که امکان عمل به امر به معروف و نهی از منکر را برای مؤمنی حق طلب فراهم آورد، واجب شمرده است.[12] شیخ طوسی بحث امر به معروف را پس از مبحث جهاد آورده، و به بسط احکام آن پرداخته است. شهید اول در کتاب الدروس عنوان این مباحث را «کتاب الحسبه» نهاده است.[13]

در عصر صفوی با مفتوح شدن باب حکومت برای امامیه و نیاز به گسترش در مباحث اجتماعی فقه، در سطح محدودی موجب گسترش باب امر به معروف شد؛ چنانکه زمینه برای تألیف برخی تک نگاری‌ها که به طور مبسوط تری به این مبحث بپردازند، فراهم آمد. از آن میان می‌توان به کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، اثر حسن بن علی بن عبدالعالی کرکی در اواخر قرن 10ق /16م اشاره کرد.[14] اثری با همین عنوان نیز از میرزا محمد اخباری (د 1232ق /1817م) در دست است.[15]

مطهری (1298-1358ش.) مجتهد و اسلام پژوه معتقد است چون در جامعه هر مقدار هم پیشگیری بشود بالاخره ممکن است افراد به فساد گرایش پیدا کنند یا جامعه از مسیر عدالت منحرف شود و هم‌چنین ممکن است تفرق و تشتت به عللی در جامعه اسلامی رخ بدهد؛ پس یک جریانی (که همان عامل امر به معروف و نهی از منکر است) لازم است که بیاید اصلاح کند؛ اگر اخلاق فاسد شد، امر به معروف و نهی از منکر بشتابد برای اصلاح اخلاق و اگرعدالت و مساوات از بین رفت، امر به معروف و نهی از منکر بشتابد برای اصلاح مفاسدی که از این راه پیدا شده و اگر تفرق و تشتّت پیدا شد، باز امر به معروف و نهی از منکر بشتابد و به جای تفرق از نو وحدت را ایجاد کند. [16]

فقه امامیه

امر به معروف و نهی از منکر در منابع فقهی امامیه، بیشتر در بارۀ موضوعاتی چون اصل حکم امر به معروف و نهی از منکر، شرایط عمل به آن و نیز مراتب آن بسط یافته است. از آنجا که معروف بر دو قسم واجب و مستحب، دانسته شده، امر به واجب، واجب، و امر به مستحب، مستحب شمرده شده است؛ اما منکر مطلقاً حرام، و نهی از آن واجب است. امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است، اینکه وجوب آن عقلی یا تنها شرعی باشد، نیز در آثار قدما بحث شده است.[17]

در فقه شیعه و نیز تفسیر قرآن، درباره این‌که معروف، حقیقت شرعیه و تنها شامل واجبات و مستحبات است یا این که معنای عرفی دارد و معروف شامل مطلق خوبی‌هاست، بحث و نظر است.[18]

شرایط وجوب

وجوب امر به معروف و نهی از منکر موکول به شرایطی است:

  1. آگاهی نهی‌کننده و تشخیص او درباره معروف و منکر
  2. احتمال تأثیر در نهی‌شونده
  3. استمرار و اصرار مخاطب بر ترک معروف یا ارتکاب منکر
  4. بر اصل نهی مفسده‌ای مترتب نباشد؛ یعنی اگر در صورت نهی، ضرری متوجه نهی‌کننده یا شخصی دیگر شود، واجب نیست.

مرتضی مطهری متفکر و اسلام‌پژوه:
ما نباید روح ماجراجویی و شرارت را در قالب نهی از منکر بریزیم، روح عیب جویی و آزار و لذت از رنج مردم بردن را نام نهی از منکر بدهیم... فراموش شدن اصل امر به معروف و نهی از منکر تنها به علت دخالت قدرت‌های حکومت‌های اسلامی نبوده، بلکه بیشتر به علت منکر بودن طرز اجرا بوده است.

منبع: مطهری، یادداشتها، ج10، ص243

انواع

امر به معروف و نهی از منکر از نظر مراتب 3 قسم است:

نخست استحسان معروف یا انکار منکر و نفرت از آن به قلب که بدون شروطی واجب شمرده می‌شود؛ گفتنی است که رفتارهایی چون اعراض و پرهیز از مرتکب منکر به همین مرتبه ملحق شده است.

دوم امر یا نهی به زبان در صورت تحقق شرایط،

و سوم در باره منکر، نهی یا ممانعت به «دست» در صورتی که نهی به «زبان» مؤثر واقع نگردد.[19]

واجب کفایی

نظر عالمان شیعه در امر به معروف و نهی از منکر، وجوب کفایی بوده[20]، مگر شیخ طوسی که به موافقت با گروهی، آن را از واجبات عینی دانسته است.[21] پیداست که این حکم از استحکام چندانی برخوردار نیست و با مقتضای حکمت و مدلولات منقولات شرعی و طبیعت فروعات احکام سازگاری ندارد.[22]

مراتب واجب

شیخ مفید در اِعمال مراتب امر به معروف و نهی از منکر، بسط ید را از شئون حکومت و در انحصار سلطان یا نمایندگان وی دانست و آن را از متفرعات مذهب امامیه شمرد.[23] اما سید مرتضی با رد این شبهه که انکار جسمی وقتی منجر به آسیب رساندن و به درد آوردن شود، نوعی عقوبت، و در خورِ فرمان حاکمان است، منع و دفع منکر را نیکو شمرد، اگر چه به مرگ و اتلاف فاعل منکر منتهی شود.[24] و شیخ طوسی همین رأی را، گرچه با آراء ظاهر مذهب شیوخ امامیه مخالف می‌دید[25] تقویت کرد.[26]

جایگاه موضوع نزد اهل سنت

معتزله

در بیان معتزله، تفاوت ماهوی میان امر به معروف و نهی از منکر آن است که در اولی، تنها امر کردن و ایجاد انگیزه عمل به معروف کافی است و اجبار شخص و تحمیل بر او لازم نیست؛ اما در دومی چنین نیست، و آنجا که شرایط مهیاست، تنها دعوت کفایت نمی‌کند.[27] از این نظر گاه (به موازات آیات و احادیث)، مراتب نهی از منکر را می‌توان چنین تشخیص داد: تنفر قلبی، منع زبانی، ممانعت عملی، و سرانجام رودررویی و پیکار مسلحانه.

معتزله همواره بر این باور بوده‌اند که دست یازیدن به شمشیر، آنجا که مراتب آسان‌تر مؤثر واقع نشود، امری ناگزیر، و بر همۀ مسلمانان واجب است.[28] آنان بر این باور خود، در طول تاریخ، سرسختانه پای فشرده، و در اثبات آن قلمها فرسوده[29]، و در سیرۀ عملی خویش نیز بدان پایبند بوده‌اند.[30]؛ تا آنجا که به نقل مسعودی اجماع اهل اعتزال بر آن قرار گرفته است که انجام دادن این فریضه (مثل قیام برضد سلطان یا جماعت دیگر) می‌تواند صورت جهاد بیابد؛ و از این نظر فرقی میان کافر و فاسق - که در منزلتی ما بین کفر و ایمان است - وجود ندارد.[31]

اشاعره

مراتب این واجب هم در نظر ایشان مختلف است. گروهی برآنند که نهی از منکر تنها به قلب و زبان است و از آن فراتر نمی‌رود.[32]، هرچند ابن حزم معتقد است که اینان در حمایت از امام عادل، آنگاه که فاسقی بر او خروج کند، بر گرفتن سلاح را واجب می‌شمارند.[33]؛ گروهی دیگر که اشعری در یک جا نام «اصحاب حدیث» بر آنان نهاده است.[34]، برآنند که دست یازیدن به سلاح روا نیست و می‌توان فقط تا مدافعۀ جسمی (= یدی) پیش رفت[35]؛ و سرانجام، گروه سوم که برداشتن سلاح را در آن زمان که چاره دیگری نباشد، واجب دانسته‌اند[36].

حنفیان

ابو حنیفه خود با توجه به مواضع سیاسی که از او شناخته شده است، در زمرۀ کسانی بوده که از امر به معروف و نهی از منکر حمایت می‌کرده است و همین موضع در رساله «الفقه الاکبر»، نیز بازتاب یافته است. این رساله که عقیده نامه‌ای مربوط به پیروان اعتقادی ابوحنیفه، یا حنفیان عدل گرا در سده‌های نخستین بوده است، بر ضرورت امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از شعارهای اصلی مذهب تکیه نموده است.[37]

حنفیان در مرحله‌ای پسین از حیات تاریخی خود، به عنوان تابعی از تجدیدنظرهای رخ داده در مواضع سیاسی در قالب مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت، در موضع خود نسبت به امر به معروف و نهی از منکر نیز تحولی اساسی پدید آوردند و آن را شدیداً محدود ساختند. آوردن بندی با این مضمون که «جور جائر و عدل عادل به شما نفع و زیانی نمی‌رساند و هر چیزی اجر خود و وزر خود را دارد»، در افزوده‌های «الفقه الاکبر»، گامی در جهت القای اندیشۀ جدید سیاسی است.[38] به هر تقدیر، این اندیشه با شکلی صریح در متون حنفیان اهل سنت و جماعت مطرح گردید و چنین عنوان شد که امربه معروف و نهی از منکر در این زمان، از مردمان مرتفع گردیده است[39] و همین دیدگاه در دوره‌های بعد میان حنفیان غالب بوده است.

جریان محدودسازی امر به معروف و نهی از منکر که به طور مشترک در مذاهب گوناگون اهل سنت از اصحاب رأی و اصحاب حدیث دیده می‌شود، در واقع به معنای محدود کردن این دو امر در حوزۀ وظایف فردی است و در آنجا که سخن از احکام عمومی و حکومتی به میان می‌آید، بحث امر به معروف و نهی از منکر نیز روی به توسعه نهاده است.[40]

حرکتهای اصلاحی و سلفی در حوزه اهل سنت

در سده‌های نخستین اسلامی، با وجود شکل گیری مذاهب فقهی و برخورد احتیاط آمیز آنها با مسألۀ امر به معروف و نهی از منکر، گاه افرادی یافت می‌شدند که به عنوان مبارزه‌ای اجتماعی بر ضرورت امر و نهی اصرار می‌ورزیدند و با وجود انواع موانع، به اینگونه فعالیت‌ها مبادرت می‌کردند[41] اما در طول قرون متمادی، این مبارزۀ اجتماعی گاه صورت یک اندیشۀ اصلاح طلبانه را به خود گرفته، و مبحث امر و نهی را در قالب نظریه‌ای خاص مطرح نموده است.

ابن تیمیه (درگذشت 728ق)، نیز با آنکه از دیدگاه سلف گرایانه به مسألۀ امر به معروف و نهی از منکر نگریسته، اما اندیشۀ اجتماعی جدیدی را در این باره عنوان کرده است. در نگرش سیاسی وی، یکی از وظایف اصلی حکومت، امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود و «امام» که از نظر او می‌توانست به شمار حاکمان، متعدد باشد، وظیفه داشت که در چارچوب شریعت و به مقتضای شرایط، به ترویج اعمال «معروف»، و بازداشتن از اعمال «منکر» اهتمام ورزد.[42]

در میان نظریه‌های متأخر در باب امر به معروف و نهی از منکر، باید به نظریۀ شیخ محمد عبدُه، از اصلاح طلبان مصری اشاره کرد که آن را «حفاظ جامعه و نگهدارنده وحدت» شمرده است. وی در تبیین دیدگاه خود، امر به معروف و نهی از منکر را همان «حبل الله» می‌داند که امت اسلامی در صورت چنگ زدن به آن، از تشتت آراء دوری جسته، در مسیر وحدت قرار خواهد یافت.[43]

در زبان انگلیسی امر به معروف و نهی از منکر به این شکل آورده شده است 

enjoin the good and forbid the wrong

پانویس

  1.  نک: آل عمران /3/104، 110، 114؛ اعراف /7/157؛ توبه /9/67، 71، 112؛ حج /22/41؛ لقمان /31/17.
  2.  مثلاً نک: سیوری، کنزالعرفان، ج1، صص404- 408.
  3.  پاکتچى، جایگاه امر به معروف در دانش فقه، 1380ش، ج10، ص204.
  4.  پاکتچى، جایگاه امر به معروف در دانش فقه، 1380ش، ج10، ص204.
  5.  پاکتچى، جایگاه امر به معروف در دانش فقه، 1380ش، ج10، ص204.
  6.  پاکتچى، جایگاه امر به معروف در دانش فقه، 1380ش، ج10، ص208.
  7.  نک: نجاشی، الرجال، ص58، فهرست ابواب.
  8.  نک: نجاشی، الرجال، صص385-387، فهرست ابواب.
  9.  کلینی، الکافی، ج5، صص55 بب.
  10.  فقه الرضا(ع)، ص375.
  11.  المقنعة، ص808 بب.
  12.  مسألة فی العمل مع السلطان، صص89 بب.
  13.  نک: شهید اول، الدروس، صص164- 165.
  14.  برای نسخه‌های خطی آن، نک: مدرسی، ص170.
  15.  برای فهرستی از این دست آثار، نک: مدرسی.
  16.  https://lms.motahari.ir/book-page/84/پانزده%20گفتار?page=322
  17.  نک: محقق حلی، شرائع الاسلام، ج1، ص343؛ علامة حلی، مختلف الشیعة، ج4، صص471-474؛ شهید ثانی، الروضة البهیة، ج1، ص262؛ صاحب جواهر، جواهر الکلام، ج21، ص358- 365).
  18.  نک: علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه 112 سوره ممتحنه؛ شهید صدر، ماوراء الفقه، ج2، ص408.
  19.  محقق حلی، شرائع الاسلام، ج1، ص342-343؛ شهید ثانی، الروضة البهیة، ج1، ص265؛ صاحب جواهر، جواهر الکلام، ج21، صص366- 385.
  20.  (نک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص56؛ سیدمرتضی، الذخیرة، ص554، 560؛ سیوری، ارشاد الطالبین، ص381.
  21.  شیخ طوسی، الاقتصاد، صص147، 150-151.
  22.  قس: سیوری، الاقتصاد، ص385؛ ابوالفتح حسینی، مفتاح الباب، ص218.
  23.  شیخ مفید، اوائل المقالات، ص56.
  24.  سید مرتضی، الذخیرة، صص559 - 560.
  25.  نک: ابوالفتح حسینی، مفتاح الباب، ص217.
  26.  ابوالفتح حسینی، مفتاح الباب، ص150؛ برای شرایط و دیگر مباحث، مثلاً نک: سیدمرتضی، الذخیرة، صص555 -559؛ شیخ طوسی، الاقتصاد، صص148-149، 150؛ سیوری، ارشاد الطالبین، ص384؛ برای دیگر مکاتب، مثلاً نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ج2، ص125؛ ابن حزم، الفصل، ج4، ص172؛ ابن مرتضی، البحرالزخار، ص97.
  27.  قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، صص744- 745؛ قاسم بن محمد، الاساس لعقائد الاکیاس، ص178.
  28.  نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص311، ج2، ص125؛ ابن حزم، الفصل، ج4، ص171.
  29.  مثلاً نک: خیاط، الانتصار، ص127؛ ملطی، التنبیه والرد، صص42-44.
  30.  نک: ابن حزم، الفصل، ج4، ص172.
  31.  مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص222؛ نیز نک: ابوالقاسم بلخی، باب ذکر المعتزلة، ص64؛ ابن مرتضی، البحرالزخار، ص97.
  32.  اشعری، مقالات الاسلامیین، ج2، ص126.
  33.  نک:ابن حزم، الفصل، ج4، ص171.
  34.  اشعری، مقالات الاسلامیین، ج2، ص125.
  35.  اشعری، مقالات الاسلامیین، ج2، ص126.
  36.  ابن حزم، ابن حزم، الفصل، ج4، ص171.
  37.  نک: بند 2: انا نأمر بالمعروف و ننهی عن المنکر.
  38.  نک: الفقه الاکبر (1)، ص15؛ قس: ونسینک، 104 -103، که این بند در آن وجود ندارد.
  39.  نک: ماتریدی، عقیدة، ص36؛ «شرح الفقه الاکبر»، ص15.
  40.  مثلاً نک: ماوردی، الاحکام السلطانیة، صص397 بب؛ ابویعلی، الاحکام السلطانیة، ص287؛ ابن اخوه، معالم القربة، صص15 بب.
  41.  به عنوان نمونه، نک: بحشل، تاریخ واسط، صص114- 115.
  42.  لائوست 1، سراسر کتاب.
  43.  برای بسط موضوع، نک: رضا، تفسیر المنار، ج4، صص26-50، جم.

 

منابع

  • ابن اثیر، مبارک، جامع الاصول، به کوشش عبدالقادر ارناؤوط، بیروت، 1389ق.
  • ابن اخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، کمبریج، 1937م.
  • ابن ادریس، محمد، السرائر، تهران، 1270ق.
  • ابن بطة عکبری، عبیدالله، الابانة عن شریعة الفرق الناجیة، به کوشش رضا بن نعسان معطی، ریاض، 1409ق.
  • ابن حزم، علی، الفصل، بیروت، 1406ق.
  • ابن حمزه، محمد، الوسیلة، به کوشش محمد حسون، قم، 1408ق.
  • ابن شهرآشوب، محمد، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، 1228ش.
  • ابن مرتضی، احمد، البحرالزخار، بیروت، 1394ق /1975م.
  • ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، 1407ق /1987م.
  • ابوداوود سجستانی، مسائل احمد، به کوشش محمد رشید رضا، بیروت، دارالمعرفه.
  • ابوالصلاح حلبی، تقی، الکافی، به کوشش رضا استادی، اصفهان، 1403ق.
  • ابوعمرو دانی، عثمان، السنن الواردة فی الفتن، نسخة خطی کتابخانة ظاهریه، شم 314 حدیث.
  • ابوالفتح حسینی، مفتاح الباب: همراه الباب الحادی عشر علامة حلی، به کوشش مهدی محقق، مشهد، 1368ش.
  • ابوالقاسم بلخی، عبدالله، باب ذکر المعتزلة: فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1406ق.
  • ابویعلی، محمد، الاحکام السلطانیة، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، 1386ق /1966م.
  • ابویعلی، محمد، المعتمد فی اصول الدین، به کوشش ودیع زیدان حداد، بیروت، 1986م.
  • اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، 1369ق /1950م.
  • بحشل، اسلم، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، 1387ق /1967م.
  • تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، بیروت، 1409ق /1989م.
  • جرجانی، علی، شرح المواقف، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، 1325ق /1907م.
  • جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، 1369ق /1950م.
  • خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، به کوشش نیبرگ، بیروت، 1987- 1988م.
  • حر عاملی، محمد، وسائل الشیعة، بیروت، 1391ق.
  • راوندی، سعید، فقه القرآن، به کوشش احمد حسینی، قم، 1397ق.
  • رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه.
  • زمخشری، محمود، الکشاف، بیروت، دارالکتاب العربی؛
  • سید مرتضی، علی، مسألة فی العمل مع السلطان، رسائل الشریف المرتضی، به کوشش احمد حسینی، قم، 1405ق، ج2.
  • سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، 1411ق.
  • سیوری، مقداد، کنزالعرفان، به کوشش محمدباقر شریف زاده و محمدباقر بهبودی، تهران، 1343ش.
  • سیوری، مقداد، ارشاد الطالبین، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1405ق.
  • شرح الفقه الاکبر، منسوب به ابومنصور ماتریدی، الرسائل السبعة فی العقائد، حیدرآباد دکن، 1400ق /1980م.
  • شریف رضی، محمد، حقائق التأویل، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
  • شهید اول، محمد، الدروس، چاپ سنگی، ایران، 1269ق.
  • شهید ثانی، زین الدین، الروضة البهیة، تهران، 1309ق.
  • شیخ طوسی، محمد، الاقتصاد، قم، 1400ق.
  • شیخ طوسی، محمد، الجمل و العقود، الرسائل العشر، قم، 1403ق.
  • شیخ طوسی، محمد، النهایة، بیروت، 1390ق.
  • شیخ مفید، محمد، اوائل المقالات، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1372ش.
  • شیخ مفید، محمد، المقنعة، قم، 1410ق.
  • صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الکلام، به کوشش محمود قوچانی، تهران، 1394ق.
  • علامه حلی، حسن، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، قم، 1363ش.
  • علامه حلی، حسن، کشف المراد، به کوشش ابراهیم موسوی زنجانی، بیروت، مؤسسة الاعلمی؛ فخرالدین رازی، تفسیر، بیروت، 1405ق.
  • علامه حلی، حسن، مختلف الشیعة، قم، 1415ق.
  • غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، قاهره 1289ق.
  • الفقه الاکبر(1)، منسوب به ابوحنیفه، ضمن «شرح الفقه الاکبر» (نک: هم).
  • فقه الرضا(ع)، مشهد، 1406ق.
  • قاسم بن محمد، الاساس لعقائد الاکیاس، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، 1980م.
  • قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384ق /1965م.
  • قرآن کری.
  • کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، 1377ق.
  • ماتریدی، محمد، عقیدة، ضمن السیف المشهور سبکی، به کوشش مصطفی صائم یپرم، استانبول، 1989م.
  • ماوردی، علی، الاحکام السلطانیة، به کوشش خالد عبداللطیف السبع العلمی، بیروت، 1410ق /1990م.
  • ماوردی، علی، ادب الدنیا و الدین، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1986م.
  • محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، به کوشش عبدالحسین محمد علی، نجف، 1389ق /1969م.
  • مسعودی، علی، مروج الذهب، قم، 1363ش؛
  • معتقد الامامیة، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1339ش.
  • ملطی، محمد، التنبیه والرد، 1369ق.
  • نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، 1407ق.
  • Laoust, H., X Essai sur les doctrines sociales et politiques d'Ibn Taimiya n , M E langes de philologie et d'histoire d'IFAO, Cairo, 1939.
  • Modarressi Tab ? tab ? 'i, H., An Introduction to Sh / q / Law, London, 1984.
  • Wensinck, A. J., The Muslim Creed, London, 1965.

پیوند به بیرون

آخرین مقالات

مقالات بیشتر